- ۰۱/۰۷/۳۰
- ۳ نظر
چند روزی هست وارد ماه سوم بارداری شدم.
هنوزم عین بی جنبه ها هر صبح که هوشیارتر توی رختخواب ، ازین دست به اون دست میشم
یهو یادم میافته که چیزی در درونم داره رشد میکنه ، خواب از سرم میپره و این به تنهایی از بابت خوشحالی نیست ، ازین بابت هم هست که این پدیده خیلی شگفت انگیز و ورای تصورات داره انجام میشه.
۲۹ ساله بودم که حنا رو باردار بودم ، همچین سنم کم هم نبوده اما چرا هیچی نفهمیدم ازین شگفتی؟ چرا منو یک لحظه هم به فکر فرو نبرد؟
الان بعد از ۸ سال دوباره اون روزها داره تکرار میشه اما این مادر دیگه اون مادر قبلی نیست🥲
میدونی چیش جالبه؟
اینکه تقریبا دو سه هفته قبل از اینکه بفهمم باردارم فنچ های گوگولیِ خوش رنگمون تخم گذاشتن و اون تخم به جوجه تبدیل شد و من از نزدیک اونهمه عظمت و توانایی پروردگار رو دیدم که چطور یه بند انگشتِ گوشت مانند از توی یه تخم اندازه ی نخود بیرون اومد و ادامه ی تکاملش توی دنیای ما انجام شد.
بی نهایت شگفت انگیز... من هر روز و هر ساعت شاهد تغییرات و تکامل پر سرعتش بودم...
هر روز هم دهانم از تعجب بیشتر از روز قبل باز میشد.
بزرگ شد و کامل شد ، پر دراورد و از لونه در اومد توی قفس.
من با چشمای خودم دیدم که چطور پدر و مادرش پریدن از روی این نی به روی اون نِی رو بهش آموزش میدادن🥲
ظاهر جدیدم رو دوست دارم...
موهام مشکیِ پرکلاغی شده!!! رنگ طبیعی موهای خودم خرماییه
اما الان بخاطر تغییر سطح هورمونها پرکلاغی شدن!
صورتم گرد تر و پرتر شده...
تنم همینطور پر تر شده...
حالا شدم یه چشم و ابرو مشکیِ به تمام معنا . از اونا که مادر هر پسری موقع انتخاب همسر برای پسرش جزء اولین ملاک هاشه😄
ابروهام که کلا مشکی بود از اول منتهی چشمهام با تغییر رنگ موهام و همینطور ابروهام رنگ عوض میکردن همیشه!
حالا دیگه یک دست مشکی شدم😊 و البته باب طبع همسر😎
موقع نوشتن پست، مونده بودم چی بنویسم...
اما الان که نگاه میکنم میبینم همچین کم هم ننوشتم.
دلتون گرم به گرمای هر چیزی که دوست دارید ، حتی همین روزها که دلها زیر و رو شده ست...
- ۰۱/۰۷/۳۰
سلام عزیزم
چه متن خوبی بود، چقدر حسهای خوب و شیرین توش بود🌸❤️❤️
برات خوشحالم بینهایت، چون دقیقاً میدونم چشیدن تفاوت بارداری دوم با اولی و مزهی خوبش چه جوریه، واقعا انگار یه دنیا با حسهای کاملا متفاوته... خداروشکرررر
من که میگم با دومی انگار تازه میفهمی بارداری واقعی و مادری کردن یعنی چی؟! حالا بذار بیاد، عجییییب بزرگ کردنش هم یه کیف خاصی داره😍
همین که آروم تری، از خیلی چیزای ساده نمیترسی، استرس چیزای بیخودی رو نداری و میدونی این پروسه داره روال عادی خودشو طی میکنه، آرامش بیشتری داری و از لحظاتت لذت محض میبری، این بچهها هم که از مامانای آرومتر به دنیا میان، خودشون آرومترن و اذیت کمتری دارن و تو از مراحل بزرگ شدنشون لذت بیشتری میبری نه مثل اولی که با هر اشک بچهات دریا دریا اشک میریختی... هرچند اون اولی همیشه عشق اول باقی میمونه ولی دومی هم اونقدر کیفت رو کوک میکنه که نگو😁
چه جالب که رنگ موهات عوض شده :)))