- ۰۱/۰۷/۰۸
- ۳ نظر
عجب پاییزی شد🙁
چقدر چشم براهی اش را کشیدیم... چقدر در دل تابستان دلتنگ روزهای پاییزی بودیم...
حالا شد پاییزی پر از خشم پاییزی پر از اعتراض ، پاییزی دوست نداشتنی.
تحلیلهای س ی ا س ی ، ام ضعیفتر از حد ممکن هست
اما دلم هرگز این پاییز را نمیخواست.
شب که میشود تا سر حد مرگ حالم بد میشود!
اول فکر میکردم حساسیتهای دوران بارداری ست.
بمحض تاریک شدن هوا ، پیچیده میشوم در هم و چنان فشار روحی ای بر من وارد میشود که جسمم را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
بعد بیحال و بی جان می افتم تا صبح فردا.
انرژی رها شده از خشم و اضطراب و احوال بدِ موجود ، بهم میرسه و حسابی فتیله پیچم میکنه.
روی هم رفته احوال خوشی ندارم.
بهم ریختگی هورمونها و شرایط خاصی که در این دوران دارم
حسابی زمین گیرم کرده اند.
دلم یک بارداری راحت میخواهد از آنهایی که اصلا نفهمی کی نه ماه گذشت.
بدون ترس و راحت به خانه و زندگی ات برسی ، بیرون بروی و چیزی دست و پایت را نبندد ، اما...
از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان؛ خرابِ خرابم🥺
دوره ی دوم کلاسم شروع شده اما یکهفته ست حتی یک حرف هم ننوشتم🙁
جای شکرش باقیست که امسال مدرسه ها مجازی نیستن😮 وگرنه نمیدانم چه بلایی بر سر من و حنا می آمد😶
باوجود اینکه پرم از حرف اما بیشتر ازین بر روی صفحه نمی آید😐
- ۰۱/۰۷/۰۸
وای من پست قبلی رو خونده بودم و متوجه نشده بودم بارداری 😳😳😳
وقتی اینجا خوندم بارداری، رفتم پستای پایین ببینم گفتی یا نه 😁
بعد دیدم عه دیگران متوجه شدن ولی من نه 😂😂😂
مبارک باشه عزیزم 🥺🥺🥺🥺❤️❤️❤️❤️ الهی به سلامتی و دل خوش
ایشالا همه چی به خوبی و خوشی میگذره.