- ۰۰/۱۱/۰۹
- ۸ نظر
یه دوش دلچسب...
گرمای بخاری...
عطر دلنشین پرتقال...
و سبکتر شدن فشارهای روزهای اخیر
همه و همه دست به هم دادن تا بعد از روزهای زیادی
نوشتن رو از سر بگیرم.
بارها اومدم صفحه رو باز کردم که
بنویسم اما نشد.
صبح میگفتم ، شب! شب میگفتم صبح!
وقتی هم از نوشتن روزهای زیادی بگذره انگار خیلی سخت میشه نوشت.
صبوری و خونسردی در برابر درسها و کلاسهای حنا رو تا حدودی از دست دادم😑
حوصله و اعصابم نمیکشه و ازین بابت ناراحتم و خودم رو تحت فشار میذارم.
اوقات خلوت کردن با خودم و رسیدگی به کارهایی که دوست دارم رو از دست دادم و حسابی افتادم توی گود زندگی!
رژیمم همچنان در جریان هست و حدود ۲۰ روز دیگه از دوره ی تستم باقی مونده و هم اکنون در وزن ۶۰ کیلوگرم به سر میبرم.
متاسفانه دارم توی بخش ورزش و پیاده رویش ، سستی میکنم.
از خیلی جهات تنبل شدم و میشه گفت در این مقطعی که الان هستم رضایت چندانی از خودم ندارم.
بزرگی میگفت ، خوبه که انسان از خودش راضی نباشه ، چون اونوقت میشه از خود راضی!
خلاصه که اینطور.
کم کم داریم به عید هم نزدیک میشیم...
جایی نوشته بود یکی ، دوبار دیگه پ.ر.ی.و.د بشیم عید شده🤭😅
خرید کردنهای عید رو دوست دارم و معمولا توی بهمن ماه خریدهامو انجام میدم اما هرگز از شلوغی های اسفند غافل نمیشم😁
امسال هم که خونه تکونی ندارم شکر خدا🤲
فقط در حد تمیز کردنهای روتین👌
دیگه از چی براتون بگم؟؟؟
بیشتر وقتم به نوشتن مشق و دیکته و روانخوانی میگذره.
این مدت هم که فصل امتحانها بود و الحمدلله حنا خوش درخشید.
فعلا برای شروع همین مقدار رو بپذیرید تا ببینیم چی پیش میاد💜🌹
- ۰۰/۱۱/۰۹
سلام ********.
صبحت بخیر عزیزم..
چه خوب که برگشتی.منتظرت بودم..
خوشحالم که حالت خوبه و خسته نباشی عزیزم.
چه خوب که حنا هم امتحاناشو با موفقیت پشت سر گذاشت.امیدوارم تو همه ی مراحل زندگیش موفق و سربلند باشه....
مواظب خودت باش خانومی.
روزت بخیر.