- ۰۰/۰۹/۲۵
- ۴ نظر
سلام و اخرین شبهای پاییزی به دلگرمی🍂🍁🍂
من امروز یه عملیات انتحاری انجام دادم و طی اون عملیات خونه رو اساسی تمیز کردم...
یعنی الان فقط پخش یا مقلب القلوب و الابصار ...
رو کم دارم ،و همینطور جمله ی : آغاز سال ۱۴۰۱ هجری خورشیدی🤭
همه جا رو اساسی تمیز کردم.راستش امروز بابت موضوعی و قرار گرفتن توی موقعیتی خیلی بهم ریخته
بودم ، دیگه پناه آوردم به تمیزکاری و خب اصلا از اون مرحله پرت شدم.
تمیزکاری عمقی و اصولی یه چیز دیگه ست.
قدرت جارو برقی رو گذاشته بودم تا آخر و حسابی همه جارو جارو کردم.
وای گازم... اینقددددر برق میزنه که دلم نمیاد ازش استفاده کنم🙄
خیلی خسته شدم اما خستگیش دلچسبه.
میگن ارتباطقوی ای بین شلوغی ذهن و شلوغی بیرون هست.
راستم میگن...
امروز چند تا شاخه ی پتوس هم گذاشتم توی شیشه و بردم کنار تخت پیش کتابهام ، خیلی حس خوبی بهم داد.
کاش میشد تافت بزنم به همه جا که لااقل چند روز همین شکلی بمونه.
چوب لباسی توی اتاق دبگه داشت سقوط میکرد از حجم لباسها دستی به سر و روی اونم کشیدم و بارش رو سبک کردم.
یه پیرهم از همسر بود که دیگه از رده خارج شده بود.
امروز باهاش کلی کار کردم و هی انداختم دور😁
بقیه شم گذاشتم واسه دفعه ی بعد🤭
اخه جنسش خیلی خوب بود برای گرد گیری و چربی پاک کردن و اینا.
خب دیگه بگذریم . این پست و پست قبلی همش درمورد تمیزکاری بود.
بچه ها...
من چندین ساله درگیر یک کدورت کهنه ام.
نه توان مقابله دارم دیگه و نه توان ادامه...
بخاطر همین هم دارم آسیب میبینم و هم دارم آسیب میزنم.
و هییییچ راه گریزی ازش ندارم.
نه میتونم دوری کنم و نه تاب نزدیکی دارم.
و تنها و تنها خود خدا میتونه تغییری ایجاد کنه.
چند وقت یکبار در موقعیتی قرار میگیرم که دلخواه نیست اما همونطور که گفتم گریزی هم ازش نیست.
انگار هر چند وقت یکبار ساعتهای یک روز رو رژیم پرهیز از شادی و خوشحالی داشته باشم.
ساعتهایی که تحلیل میره نیروم .
اگر میشه لطفا برام دعا کنید ، بلکه خدا به دعای شما گوش بده و منو ازین عذاب رها کنه🙏🙏🙏
ممنونم. ۱
- ۰۰/۰۹/۲۵
بابا انقد کدبانو و خونهدار نباشید زشته اه 😁😁😁😁
شاید یه شلخته رد شد دلش شکست 🥲
ولی اتفاقا منم مثل تپلی تنبله یا همون خانم خرسه بعد از زرنگ شدن، یه حرکتایی زدم 😂😂😂
ولی نه در حد شما خانوم 😒
مطمئنی حرکتت روی پیراهن بیغرض بود؟ 😂
کاش رفع بشه کدورتت ☹️