- ۰۰/۰۹/۱۱
- ۷ نظر
سلام ظهر بخیر🍁
از آخرین پستم ، ده روز میگذره...
توی این ده روز خیلی شلوغ بودم ، ذهنم ، فکرم ، کارهایی که داشتم
طوری که دیگه کلافه شده بودم.مدام در حال کار کردن بودم و استراحتم خیلی کم بود.
کلا از زمانی که حنا رفت کلاس اول ، تایم رسیدگی
و خلوت با خودم خیلی کم شده و بخاطر همین شلوغ
و بهم ریخته بودم.
توی این ده روز ۵ روزش رو همسر مرخصی بود
و به تازگی مشرف شدن سرکار🤭
حنا اینا هم که ۳ روز در هفته ، روزی ۲ ساعت و نیم میرن مدرسه.
حالا تا کی ادامه دار باشه خدا میدونه.
خب ... این از شرح ماوقع.
امروز داشتم با خودم میگفتم من که به اصطلاح اینقدر به جسمم اهمیت میدم و حواسم بهش هست ، بشه که به روحم هم همینقدر اهمیت و بها بدم.
اگر فلان غذای مضر رو نمیخورم
اگر مقدار غذام مشخص و محدوده
چرا روحم رو رها کردم...
اگر به روحم برسم ، مراقبش باشم دستورالعملهای مختصش رو هم به همین سفت و سختی رژیم جسمانیم
انجام بدم اونوقت چقدر عالی میشه.
اگر مثل غذا خوردنم ، هر چیزی نگم و هرچیزی رو نشنوم و نبینم و کلا مراقب ورودی و خروجی های ذهن و فکرم باشم...
اگر دوست داشتنهام بدون توقع و چشمداشت باشه...
اگه عشقم ، مهرم ، محبتم اصیل و ناب و متواضعانه باشه...
اگه چشمهام بیناتر باشه... اگه شکرگزار واقعی باشم...
اگه تیمار کنم جراحتهای روحم رو...
اگر برنامه ی مخصوص برای داشتن روح و روان سالم
داشته باشم...
اونوقت این ارتباط دوطرفه ی جسم و روح خیلی قویتر ،سالمتر ، محکمتر و مفیدتر میشه.
به امید خدا و کمکش سعی میکنم انجامش بدم.
یه عالمه زنجیره و چرخه ی باطل دارم که خیلی وقته
دلم میخواد متوقف بشن و از یه جایی ببعد دیگه ادامه پیدا نکنن...
یه عالمه آموخته ی انبار شده دارم که باید تبدیل بشن
به اندوخته های جاودان... باید بالفعل بشن و با خودشون درک و دریافتهای عمیق قلبی بیارن.
باید یه انقلابی در من ایجاد کنن و گرنه تبدیل میشن به دانسته های بی مقداری که چه بسا جهل با خودشون بیارن.
مخلص کلام اینکه در کنار رژیم جسمانی ، احتیاج مبرم به رژیم روحانی دارم.
با این تفاوت که تهیه کننده ی رژیم روحانی خودم هستم
و دلم میخواد یه برنامه براش بنویسم.
آخ اگر بشه ، چقدر عالی میشه.
حتی فکرش هم حس خوبی بهم میده.
قشنگ حرف زدن و نوشتن خیلی آسونه اما عمل کردن بهش...
امیدوارم امیدوارم امیدوارم که عملی بشه💜
امروز داشتم سینک رو میشستم...
پیش خودم میگفتم چرا اینقدر زود به زود کثیف میشه.
همینطور که میشستمش به این فکر کردم که اگر هر روز بعد از هربار استفاده ازش یا نهایتا پایان روز و قبل از خواب تمیزش کنم و برق بندازمش دیگه فرصتی برای جرم گرفتنش باقی نمیمونه.
بعد میگفتم کاش روح آدمی هم به همین راحتی تمیز میشد!
بعد در جواب میگفتم به این راحتی هم نیست ،اگر این سینک جاندار بود اونوقت میفهمیدی که برای پاک کردن جرم هاش ، وقتی سیم رو محکم روش میکشی چقدر اذیت میشه و درد ناکه براش.
انسان هم همینطوره وقتی میخواد اصلاح بشه یا زنگارهای روحش رو از بین ببره بسیار مشکل و دردناکه.
ترک عادتها و خلق و خوهایی که سالهاست نهادینه و تثبیت شدن.
یه جور وابستگی.
وابستگی حتما وابستگی به خانواده ، فرزند و اموال نیست ، وابستگی به خلقیات و اون چیزی که ما رو تعریف میکنه به مراتب سخت تر و چسبناک تر از نوع دیگر وابستگیه.
چه بسا آدمی راحتتر از خونه و ماشینش دل بکنه و از دستشون بده ، اما اون زمانی که میخواد یکی از خصیصه ها و خلقیاتش رو کنار بگذاره و اصلاح کنه میخواد جون بده.
و اون چسبناک بودن و قدمتشون دشواری کار رو بیشتر میکنه.
شاید استارت رسیدگی به روحم هم از همینجا کلید خورد.
اینکه لااقل پایان هر روز بهش برسم تا بلکه ازین ببعد زنگار جدید نگیره و من باشم و همون زنگار های قدیمی و جانکاه قبلی و تلاش برای زدودنشون.
در ماهیتابه رو هم نگاه کردم.
نوار استیل دورش رو حسابی سابیدم و برق افتاد.
بعد با نوک چاقو جرم هایی که درز بین شیشه و اون نوار استیل رو گرفته بود تراشیدم ، با اینکار حالم خوب میشد...
جرم هایی که درنگاه اول دیده نمیشدن اما خودم
میدوستم که چی اونجا جمع شده.
مدام بیاد روحم می افتادم که احتیاج داره به این جور شستشو و جرم گیری.
اما درد داره... و سخته.
همونطور که اگر اون در ماهیتابه زبون داشت میگفت که چقدر دردش اومده.
خدایا...
ما روی تو حساب کرده ایم ، خودت یاری کن💗
- ۰۰/۰۹/۱۱
جایزه خریدی برای خودت؟
ایشالا همهی این حرفها رو به عمل درمیاری، کمکم و با حوصله و پشتکار ♥️♥️♥️♥️