- ۰۰/۰۳/۲۹
- ۳ نظر
هرکاری کردم خوابم ببره نشد...
چند تا یکربع منقطع خوابیدمو بیدار شدم.
هوا بشدت گرمه....
و شاید باورتون نشه توی این گرمای شدید کولر ما خاموشه!!!!
همسر که سر درد میگیره موقع خواب...منم که کلا دست درد و پا درد!!!
یعنی توی این سن، این حجم از دست و پادرد جلوی کولر یا پنکه نوبره!
حالا پاهام بیشتر از دستام درد میگیره.
بخاطر همین اصلا نمیتونم شلوارک بپوشم. یعنی همینطوریم در حالت عادی توی خونه ک راه میرم اگر پاهام لخت باشه دردش شروع میشه.
واسه تولدم امسال خودم برای خودم ازین پیراهن خونگی های کوتاه تا بالای زانو گرفتم کلی هم ذوقش رو کردم اما تا ب این لحظه ک نپوشیدمش هنوز☹️
گمونم نکنم بپوشم ، یعنی نمیتونم😔
همسر امروز خونه ست...
فردا هم...
و به دلایلی در طی اینهفته فقط یکروز سرکار میره.
رفتم اینستا یه سر زدم دیدم چندتا از دوستای وبلاگی اعلام
کردن ک پست گذاشتن.
گفتم بیام اول چند تا خط بنویسم ،بعد برم وبلاگ گردی کنم.
ان شاالله توی اینهفته قبل از عروسی یه روز میخوام برم مانیکور...
خب اولین باره میرم .چون کلا ناخنهام خوش فرمه و اگر همینطوری هم رها بشن به حال خودشون قشنگی خودش رو داره خصوصا وقتی لاک بزنم.اما دلم خواست یکبار تجربه کنم.
فقط مانیکور ساده انجام میدم، لاک و ژلیش و اینا ، نه.
چون نماز میخونم نمیتونم انجام بدم.
پروسه ی موهامم هست...
اونم یکروز وقت میگیره و چون کلا رنگساژها زود از بین میرن
تصمیم گرفتم یکروز قبل عروسی موهامو رنگ کنم ک نخوام برم حموم و اون رنگ خوشگلش تغییر کنه.
خلاصه بیشتر کارام مونده واسه ی اخر هفته.
خدا کنه توی این عروسی کرونا اینا نگیریم... خصوصا مامان بابام🥺
خواهرم باقیمونده ی وسایلش رو هم دیگه جمع کرد
و به خونه خودش انتقال داد.
وای دلم میگیره از نبودش.
هربار میرفتم خونه ی بابا از روی تختش توی اتاق فورا صدام میکرد و میرفتم توی اتاقش اون خوابالو خوابالو منم همونطور سرپا و با لباس بیرون کلی تعریف میکردیم...
شبهایی که میگفت تو رو خدا نرو و امشبو اینجا بخواب.
بعد تا دیروقت توی اتاقش با چراغ خاموش تعریف میکردیم.
اصلا تصور خونه بابا بدون خواهرم سخته.
مطمئنم برای بابا اینا هم همینطوره.
اما چیزی بروی خودم نمیارم....
خوبیش اینه ک خونه ش نزدیک خودمه اما خب روزای خوب
خونه ی بابا دیگه تکرار نمیشه که.
هووووومممممم....
گاهی اوقات با خودم میگم ، پس اون چطور ۱۱ سال بدون تو
توی خونه ی بابا بود!!!
چمیدونم والا... یه وقتایی بدجور خل میشم.
+روزهای بلند...
+افکار تموم نشدنی...
+ناخنهای حسود...
نگاه کردم دیدم دوتاشون شکستن!
- ۰۰/۰۳/۲۹
ان شالله عروسی به خیر و خوشی بگذره و همه تون سلامت باشید. ♡