- ۰۰/۰۳/۱۰
- ۴ نظر
ساعت ۱۴ و ۳۶ دقیقه ی دوشنبه دهم خرداده...
خیلی وقت بود مردد بودم به دوباره نوشتن یا ننوشتن.
تا اینکه پیشنهاد یه دوست باعث شد ک مجددا بنویسم، اونهم بدون رمز و عمومی!
دلم میخواد علاوه بر دوستای قدیمی با دوستای جدید هم آشنا
بشم و این مهمترین دلیل برای عمومی نوشتن هست.
البته توی روزگاری ک وبلاگ نویسی رونق چندانی نداره
ممکنه زمان ببره تا دایره ی دوستانم وسیعتر بشه.
خب یه معارفه از خودم داشته باشم.
اینجانب مامانی هستم... ۳۶ ساله و متاهل.
یه دختر ۶ ساله هم دارم.
خانه دارم و اینجا اغلب از روزمرگیهام مینویسم.
اگر دوستان قدیمی ازینجا گذر کردن لطفا منو با همین اسم
مامانی و دخترم رو هم با اسم حنا خطاب کنن.:
- ۰۰/۰۳/۱۰
سلام عزیزم
من آتنام
اول از همه ممنونم که اومدی بهم سر زدی، منم مدتها حال نوشتن نداشتم تا اینکه دیگه نبود گوش شنوا دوباره به نوشتن سوقم داد.
نوشت های توو وبم قدیمی هستن و دلم میخواست توو این وبلاگ باشن، خلاصه شرمنده که هر روز ده تا ستاره ی روشن داری :)))
از آشناییت خوشبختم عزیزم