زندگی من

درسته که از نوشتن اینجا ، هیچ بازخوردی نمیگیرم یا اگرم بگیرم

در حد ۱ یا ۲ تا ، اما فعلا باعث ننوشتنم نمیشه .

چون دلی مینویسم .شاید متوجه شده باشید ، بعداز مدتها دارم پشت هم پست میزارم و این بخاطر نیازیه که حس میکنم برای نوشتن.

حس خوبی دارم و میتونم بگم که دلن ازم میخواد که بنویسم.

هرچند مبهم...

هرچند کوتاه...

پراکنده یا حتی بی ربط.

خلاصه که اینطور... بازخوردها به آدم حس تعامل ، همراهی و دوستی میده ولی خب به اجبار هم نمیشه با کسی وارد تعامل شد، درسته؟

 

خب...

بریم سر اصل مطلب.

 

دیشب با معده درد فراوون خوابیدم ولی در عوض وقتی صبح بیدار شدم آروم بودم.

بیشتر از هرروز هم خوابیدم.شاید بخاطر اینکه نمیدونستم امروز رو چطور سر کنم.

سومین روز متوالی از تعطیلات!

اما اصلا فکر نمیکردم که اینقدر سرگرم کننده و جذاب بگذره ، لااقل تا این لحظه که ساعت ۱۴ و ۲۶ دقیقه ست.

 

وقتی خونه رو جمع و جور کردمو صبحونه خوردم ، همون موقع که تنبلانه طور داشتم فکر میکردم به دلی گذروندن امروز ، رفتم سراغ پیج عکاسی که مریم بهم معرفی کرده بود و کللللی چیزای جدید و عالی یاد گرفتم ، و این فوق العاده بود و غرق لذت کرد منو...

بعد یکی یکی امتحانشون کردم و کلی سرحال شدم.

مدت طولانی ای سرگرم بودم.

ناهارم که داشتم...

حنا هم مشغول بازی بود. بابا اومد که کولر رو راه اندازی بکنه ...

به به...

خونه خنک... موسیقی هم براه... منم که مشغول یادگیری

اصلا سلطان جهانم به چنین روز غلام ست🥰😊

همسر هم که نیست و کلا امروز سرِ کاره ، بخاطر تعطیلات موقتا ساعت کاریش تغییر کرده.

خلاصه که نگم براتون.

من کلا تنهایی رو دوست دارم...

همسر وقتی هست ، هیچ کاری بمن نداره ولی خب حس میکنم دست و بالم بسته ست😅

 

پر از انرژی شدم...

خواهرم زنگ زد گفت امروز برم پیشش ، اما گفتم حال و احوال امروزمو با هیچی عوض نمیکنم.

دلم میخواد توی خونه ی خنک و خلوت خودم باشم.

 

نماز خوندم و ناهار حنا رو براش آماده کردم.

خودمم از فریزر نون سنگگ گذاشتم بیرون و وزنش کردم و بعد هم یه نیمروی خوشمزه درست کردم و با زیتون پرورده ی تازه ی شمال ، طعم بهشت رو به خودم هدیه دادم.

یه تنبلی ای که کردم این بود که ظرفهای ناهار رو هنوز نشستم😎

اومدم مشغول نوشتن شدم اما حتما بعد از اتمام پستم حتما میرم سراغشون، با موسیقی و لذت لمس آب.

 

بعدش باید پاهام رو که حسابی درد میکنن ماساژ بدم...

شاید کتاب بخونم...

شاید اپلیکیشن جدید ادیت عکس دانلود کنم و سرگرم بشم...

شایدم اشعار شعرای مورد علاقه مو سرچ کردم و روحمو نوازش دادم با خوندنش...

اصلا شاید آهنگ جدید دانلود کردمو ، پرواز کردم تا آسمون...

شایدم کلیپهای دکتر مشایخی و تفسیر های بی نظیرش رو از اپلیکیشن تماشا کردم...

نمیدونم چند تا ازین موارد رو عملی میکنم اما همینکه میبینم چندین راه هست که روزم بیهوده نگذره ، برق خوشحالی رو به چشمهام می نشونه...

ساعتهای پایانی هم حتما یه دوش دلچسب خواهم گرفت

و طراوت و پاکیزگی رو به بدنم هدیه خواهم داد...

 

منتظر خبری هم هستم در ساعتهای غروب...

امیدوارم که بعد از ۴۰ روز ، این خبر خوش بهم برسه و شادی امروزم رو تکمیل کنه.

 

پناه بر او...💜

 

 

 

+ راستی یادم رفت بگم...

  تیر آخر خوشحالی های امروزمو ایرانسل زد که چند گیگ

ایتترنت رایگان بهم هدیه داد😁😅😋😎

 

   + من خیلی دوستش دارم

       اگر شما هم دوست داشتید

       این ویدئو رو ببینید

      دریافت

  • مامانی ...

نظرات  (۴)

چه شباهتی!

من هم وقتی همسرم هست اون حس آزادی و پرانرژی بودن رو ندارم!

وقتی تنها هستم عالی ام

تا باد چنین بادا

پاسخ:
راضیم ازت😎😋🙃😉

👌💜💋

آخ آخ از پاراگراف‌های اول نگو که دقیقا می‌فهمم چی میگی، آدم گاهی دلش می‌خواد دلی بنویسه ولی بازخوردها به آدم انرژی میده، انگیزه میده، حس تعامل میده و کلا پر از حسهای خوبه این کار، من خودم لذت می‌برم ولی به قولت نمیشه به اجبار گفت کسی پیام بذاره، خلاصه خیلی درکت می‌کنم🌸 

+ بنویس که من لذت می‌برم از خوندنت، هرچند می‌دونی که سرم شلوغه و وقت نوشتن ندارم😘

+ می‌گفتی بیام باهم ظرفها رو می‌شستیم، حرف می‌زدیم... چقدر ازحرفهای خواهرانه پای سینک خوشم میاد من😍

پاسخ:
همینطوره آرامش جانم💜💋💜

+ مرسی گلممم..لطف داری بهم ، آره میدونم
از لذت خوندنت فعلا محرومم...

+ آخی...
چقدر خوب میشد...
اوهوم...خیلی کیف میده
مخصوصا اگر حرفهای مشترک داشته باشیم💞

ریا نباشه منم دیروز خییلی کارکردم رس خودم کشیدم 

هیچم لذت نبردم :)

من عادت دارم لباس های روشن با صابون لکه بر بشورم بادست

بعد اتو کنم بعدم بچینم 

 

پاسخ:
آخی ...خسته نباشی😊
چرا؟😄😄😄

وااای تو ازون مرتبهایِ خفنی😮

💋

سلام.منم از هواداران پست های این چنینی هستم (:

همیشه هستم و میخونمت ولی معمولا عجله ای هست وکامنت گذاشتن رو میزارم برای فرصت مناسب و بعد اون فرصت مناسب هیچ وقت پیش نمیاد یا فراموشم میشه /:

پاسخ:
سلام ریحانه جان
😊😊😊

😂😂😂😂

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی